من و زلف ِ تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و
او از تو جدا نیست چرا؟
- ۱ نظر
- ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۲۷
من و زلف ِ تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و
او از تو جدا نیست چرا؟
وقتی که لبم به بوسه ای قانع شد
در راه اراده ی خــودش قاطــع شـد
قانون اساســـیِ دلـم گـفت ببـــوس
شورای نگـــهبان دلــــت مانـــع شـــد!
در ولا لضالین حمدم خدشهای وارد نبــــود
وای ِ من ، محتاج یک رکعت شمارم کردهای...
عشــق ، یک شیشه انگــور کنــار افتاده است
که اگر کهــنـه شــود مســت تــرت خواهد کرد
سعدیا!
با کر،سخن در علم موسیقی خطاست
گوش جان باید
که معلومش کند اسرارِ دل...
آمـدی امـواج صـوتـی بـیـن شـان مـنـســوخ شـد
با ورودت چـشــم وا کـردنـد ایـن خـفــاش هـــا
پ.ن:ادامه شعر در "ادامه مطلب"