سلام آقای آوینی!
بسمه تعالی
سلام آقای آوینی
سرت را درد نیاورم. ما و این زمانه، دوستان خوبی برای هم نیستیم. نه تاب ماندن داریم نه توان رفتن. نه میخواهیم مقیم باشیم نه میتوانیم مسافر باشیم.
مال، جمال، کمال، همت، غیرت، پناه، پارتی، دارایی، کارایی نداریم. اصلن نداریم. هیچ نداریم.
عمدهی سرمایهی ما در این زندگی، بغض یواشکیِ موقت و انقلاب درونیست که بعد از شنیدن نام
نامی مادر شما(س) یقهیمان را میگیرد. همین... اگر این کافیست و به کارتان میآید و زحمتتان
نمیشود، از آن کرانهی ازلی وجود که نشستهاید یک دستی برآرید... اگر نمیتوانید، پیکی بفرستید .
اگر نشد کار ما را یک والمر هم راه میاندازد.
بریدیم به مولا آقای آوینی.
ما که با صدای تو سِحر شدیم، این روزها در میان عرعر شبه روشنفکران روزگار خوبی نداریم. قلم تو ما را جادو کرد. که نوشته بودی: "ماندن نیز در رفتن است." و حالا ما برای رفتن، شب و روز دنبال یک معبر و محور میگردیم که هِی بدویم و بدویم و تندتند بدویم و از همهی تمدن جدید و مظاهرش فرار کنیم.
این چه جنگ مسخره ای ست،آقای آوینی؟!
تو خوب بارت را در جنگ تحمیلی بستی و رفتی و ما را در این جنگ تحلیلی اسیر یک مشت منافق و بی شعور کردی!
حواست هست آقای آوینی؟ رفاقتی حواست هست؟
با تشکر
یاعلی؛وعده دیدار بهشت،همراه آسد علی
- ۹۵/۰۱/۰۵