با عـــــــــــــــــــــــــــــــین

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

۷۵ مطلب با موضوع «شهید» ثبت شده است

انصافا حاج حسین یکتا 

عاشقانه روایت کردشلمچه را!

پ.ن1:متفاوت ترین روایت گری حاج حسن یکتا در شلمچه(سایت رجانیوز)

پ.ن2:بعد از برنامه حدود 1ساعت طول کشید که بچه ها رو از روی زمین بلند کنیم،

زمین گیر شده بودیم...

امان از شلمچه...

کربلا،کربلا

ما داریم می آییم...

پ.ن:یک روز تا حرکت.

دیروز رفته بودم پیش یکی از مسئولین دولتی،

ازش درخواست کمک کردم برای راهیان نور مون!

بنده خدا میگه چرا از دانشگاهتون نمی گیرید؟!

بهش گفتم دانشگاهمون امسال با مشکل مالی مواجهه.

گفت چرا از سپاه نمی گیرید؟!

گفتم وضع سپاه هم از اون بدتره!

برگشت و بهم گفت:خب اگر دانشگاهتون نمیده،سپاه هم نمیده،شاید سیاست های نظام تغییر کرده!!

بهش گفتم یعنی چی؟

گفت منظورم اینکه نظام به این نتیجه رسیده که مردم به اندازه کافی با فرهنگ دفاع مقدس آشنا شده اند،برای همین هم دیگر قصد خرج کردن در این مسیر را ندارد!

خیلی سعی کردم به خودم مسلط باشم!

پ.ن:

به‌نظر من ما پنجاه سال دیگر هم بایستى درباره دفاع مقدس بنویسیم، بگوییم، توصیف کنیم، تشریح کنیم.امام خامنه ای(مد ظله العالی)


چند روز پیش خدمت حاج  حسین یکتا تماس گرفتم(درباره راهیان نور دانشگاه)!

ایشون نکات جالبی گفتند.

بهشون گفتم که حاج آقا ما پول نداریم که بریم راهیان نور!

بنده خدا هم برگشت بهم گفت "ما هم پول نداریم،در دفترم رو بستم بلند شدم اومدم مناطق"

بعد از یک مقدار خوش و بش بهم گفت،

برید هرچی وسایل دارید بفروشید تا بتونید برید راهیان نور!

گفت"مطمئن باشید راهیانتون برگزار میشه،فقط در این حین قراره که جیگر شما خون بشه!بعد از این اتفاق کار ها رواله!"

انصافا هم درست میگفت!

آخرش هم بهم گفت امروز برید مزار یک شهید گمنام،بعد سرتون رو بگذارید روی قبرش،بهش بگید:

این عوضی ها دارن به ما می خندند،خودتون آبرو داری کنید...

نمی دانم چه سری ست 
که هرچه بیشتر به فرهنگ دفاع مقدس باز می گردیم،
درس خواندن لذت بخش تر می شود.
پ.ن:امسال شده ایم مدیر داخلی اردوی راهیان نور دانشگاه...

پدرم عاشق و

من عاشق و

فردا پسرم...

عشق در طائفه ما هر از گاهی نیست.

توو حال و هوای شهادت جهاد عزیز بودم،

اتفاقا دیوان شمس هم دمِ دستم بود.

وقتی بازش کردم،این غزل زیر اومد:

عشق است بر آسمان پریدن

صد پرده به هر نفس دریدن

اول نفس از نفس گسستن

اول قدم از قدم بریدن

نادیده گرفتن این جهان را

مر دیده خویش را بدیدن

گفتم که دلا مبارکت باد

در حلقه عاشقان رسیدن

ز آن سوی نظر نظاره کردن

در کوچه سینه‌ها دویدن

ای دل ز کجا رسید این دم

ای دل ز کجاست این طپیدن

ای مرغ بگو زبان مرغان

من دانم رمز تو شنیدن

دل گفت به کار خانه بودم

تا خانه آب و گل پریدن

از خانه صنع می پریدم

تا خانه صنع آفریدن

چون پای نماند می کشیدند

چون گویم صورت کشیدم

علی الظاهر

پسر به پدر پیوسته است...

پ.ن1:

جنگ،پایان پدر های سفر کرده نبود

شور آن واقعه در جان پسر ها باقی ست...

پ.ن2:تایید خبر توسط خبرگزاری تسنیم(آدرس)

شهید

رضا اسماعیلی...