- ۱ نظر
- ۰۳ آذر ۹۳ ، ۱۶:۴۶
از صبح هـــــــــــی می خوام یک شعر بگم،اما نمیشه!
اما یک مصرعش بدجور داخل دهنم افتاده؛
"من خانه خرابِ دلِ آبادِ تو گشتم"...
برای ما هم
پرونده ساختند!
پ.ن:
به قول حاجیِ فیلم رسوایی:
خدا پرونده ای را که مردم می سازند،نمی خواند!
خودش چشم دارد...
ناگهان پرده برانداخته ای،یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته ای،یعنی چه؟
زلف در دست صبا،گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه در ساخته ای،یعنی چه؟
پ.ن:چه می شده که حضرت حافظ،
چنین ابیاتی را می سروده؟
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
"چشم ها" بیشتر از حنجره ها می فهمند....
روی یک موشکِ ایرانی(اگه اشتباه نکنم،خلیج فارس) نوشته بود:
می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم...
پ.ن:
....