با عـــــــــــــــــــــــــــــــین

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

۲۳۳ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

سرسبز دل از شاخه بریدم ، تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم ، تو چه کردی؟

من شور و شر موج و تو سرسختی ِ ساحل
روزی که به سوی تو دویدم ، تو چه کردی؟

هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد ِ خود بودم و دیدم تو چه کردی

مغرور ، ولی دست به دامان ِ رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم ، تو چه کردی؟

«تنهایی و رسوایی » ، « بی مهری و آزار »
ای عشق ، ببین من چه کشیدم تو چه کردی !

بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل 
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من...

حالا که به قلب تو افتاده دلم

در تابه ی بی محلی ات سرخ نکن....

گفتم که بوی "زلفت"

گمراه عالمم کرد...

زهر از قِبل تو نوشدارو

فحش از دهن تو،طیباتست...

حضرت سعدی

به چشمات خواب بر می گرده کاکا

به شـب مهـــتاب بر می گرده کاکا

شنیدی که میگن مَرده و قولــش؟؟

    عمو با آب بر می گرده کاکا

حر کن مرا...

که جان من از شرم پر شده

من را که نیست راه به جمع حبیب ها

یه چیزایی دیدم تووی کربلا

که حرفام همش"نقطه چین" می خوره

مثل روضه خون ها کنایه بگم

که "مرد"هم یه روزی زمین می خوره...

باد ها نوحه خوان 
لاله ها سینه زنان حرم باغچه
بید ها دسته ی زنجیر زن
برگ ها گریه کنان ریختند
طبل عزا را بنواز ای فلک
خیمه ی خورشید ...

باید کمی غزل بنویسم برای تو...