با عـــــــــــــــــــــــــــــــین

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

۲۳۳ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

من حدس یک منجم با سوی چشم امروز
تو 'کشف یک ستاره' ،پنجاه سال دیگر!!

لب من سیبِ سپید و سیبِ لبهای تو سرخ،
روی هم رفته عجب طعمِ دوسیبی دارد...

دلم
"آرامش" وارونه می خواهد...
 عقـل درس حـذر از "عشـق" بـه دل هـا مـی داد
زیــر لب گـفت دلـم : خسـته نباشیــد استــاد.....!

یادم بده کاری کنم،بی وقفه با من سر کنی

من شعر بنویسم برات،تو شعر هام رو از بر کنی...

پ.ن:آلبوم جدید محسن چاووشی


می گذشت از در مسجد،نفس آلوده سگی
گذر خویش ز کوی تو به یادم آمد...!

چون "مات" تو ام،دیگر چه بازم؟
"حضرت مولانا"
یک نامه نوشتم به تو با این مضمون:
"من عاشقم و گواه من این دل پر خون..."
تو ساده و بی تفاوت اما گفتی:
"از این که به من علاقه داری ممنون"!

من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم

من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم
که هر چه زهر به خود می دهم نمی میرم

من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع
به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم

به دام زلف بلندت دچار و سردرگم
مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم

درخت سوخته ای در کنار رودم من
اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم ...

یک بار نشد اخم تو را خوب ببینم!

چون مقنعه پوشانده دو ابروی شما را...

پ.ن: و اینجاست که شاعر می فرماید:

حیف موهای پر کلاغی نیست ، روسری دور آن قفس بکشد؟

جز من و تو کسی که اینجا نیست، بگذار آسمان نفس بکشد