لطفا بد بین نشوید!

دیگر خونی برایش نمانده بود....

.

.

پسری که عاشق پرستار پایگاه اهدای خون شده بود....

التماس

گاهی اوقات آدم به جایی میرسد که دیگر نمیداند چه کند!

الان من به این نقطه رسیدم...

.

.

راهش را بلدم!باید التماس کنم 

ای کاش نمیگذاشتم به این مرحله برسد!

اما هیچ باکی نیست!!

من "حسین"را دارم.

انا لله وانا الیه ترجعون....

ای کاش من برای سلامتی این رفیق مجازی

دعایی نمیکردم!

.

.

عشق یعنی اینکه سر انجام کارت ختم به معشوق شود.

هیئت!

دعا کنید که امروز گناهی انجام ندهم!

.

.

امشب بعد از مدت ها توفیق هیئت رفتن پیدا کردم.

سطح گناه من!

امروز وقتی روی تخت بیمارستان، زیر سرم بودم ونتونستم در راهپیمایی شرکت کنم!

.

.

فهمیدم که دیگر خدا هم از سرباز ناقابلش سیر شده است...

چشمان نا پاک من

نوشتن های من 

با چشمانم رابطه عکس دارند! 

.

.

هر چه قدر چشمان در روز به اطرافم بازتر میشود،

دستم به نوشتن بسته تر!

چه بگویم از گناه چشم......

خدارو شکر

بعد از بحث با یک ضد انقلاب احساس میکنم بسیار به خدا مدیونم!

از همان موقع این چند خط زیر در ذهن من رژه میروند!

من خدارو شکر میکنم در کشوری نفس میکشم که اسلام در آن اجرا میشود.

من خدارو شکر میکنم در کشوری زندگی میکنم که نام رهبرش،سید علی الحسینی خامنه ای ست.

من خدارو شکر میکنم افرادی در کنارم هستن که عشق به اسلام و عشق به کشور اسلامی دارند.

خدایا ممنونم که به من توفیق دادی نامم "مهدیار"شود!

اگر کرم شما نبود...

مهربانی

مهربانی یعنی کاری 

که امشب شما با من در ایستگاه اتوبوس کردین!

.

.

باورم اینکه اگر شما با من در ایستگاه نبودین

شاید الان مهدیار هم نبود!فقط از اسمم "سربار"باقی میموند!

خدایا ممنونم که باز هم جلوی گناه کردن من حقیر رو گرفتی!

فضل الهی

ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ...

خدایا وقتی میگی،افتخار انقلابی بودن رو به هرکس که میخوای میدهی،من کلا روی خودم حسابی باز نمیکنم...

.

.

.

میشه؟؟

وجب!

وجب کن من را!

متوجه خواهی شد که تنهایی آنقدر ها هم قد کوتاه نیست.