مادرم دست مرا بهر عزایت ول کرد
این چه مهری ست که چیره شده بر عاطفه ها...؟
- ۰ نظر
- ۰۵ آذر ۹۳ ، ۲۰:۴۵
مادرم دست مرا بهر عزایت ول کرد
این چه مهری ست که چیره شده بر عاطفه ها...؟
حسیــــن جـــان
اگــر از دست مــن غـــرق گـنه دلگیـــری
بـا نبردن به حــــــرم قصد تلافی داری؟؟؟
همه ی افراد باید فدایِ حفظ و ارتقاء انقلاب و جمهوری اسلامی شوند.
حتی اگر آن فرد،حضرت بقیه الله اعظم(ارواحنا له الفداء)باشد...
روی یک موشکِ ایرانی(اگه اشتباه نکنم،خلیج فارس) نوشته بود:
می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم...
پ.ن:
....
زمانی علی صفایی حائری نوشته بود:
«فاجعه این است که ما قرآن را به بازی گرفتهایم.
در میان جو و همراه جریانی که به قرآن و نهجالبلاغه روی آورده به این بازی کشیده شدهایم تا خودی نشان دهیم.
این گناهیست که ما را به سیاهی کشانده و به خستگی و نفرت، راه داده است.
این است گناه ما؛ بازی با کتابی که برای رها کردن از بازیها آمده.»
آیا
نمیشود در عبارت بالا، عوض لفظ "قرآن"، کلمهی "عزاداری" نشاند؟
آیا ما
اهالی قبیلهی بنیخسران، مظنون و متهم نیستیم به بازی گرفتن ثارالله برای
نمایش خود؟
مرز میان ابراز محبت و ابراز وجود کجاست؟
مرز میان اثبات ارادت و انتشار خود در پوشش پاسداشت امور قدسی کجاست؟
پ.ن:تو
اگر تاب تحمل این اتهام را نداری، انکار کن و انگار کن این تلخنامه وصف
وضع من است...
من اما محبت را در محکمهی وجدان متهم میکنم و بیرحمانه از خلوصش سوال میپرسم.
به ظهر عاشورا کاری ندارم!
امیدوارم
ماجراهای بعد از آن
دروغ بوده باشد...