تفکرِ...
این روزها
دل آشوبی هایمان برای "تفکرِ احمدی نژاد" خیلی زیاد شده است...!
- ۹۴/۰۳/۱۶
این روزها
دل آشوبی هایمان برای "تفکرِ احمدی نژاد" خیلی زیاد شده است...!
در ماجرای " مکتب ایران" و سخنانی که مشایی در این خصوص گفت البته نوع برخورد اعضای این گروه بسیار جالب توجه بود. آنها هم به همراه سایر مخالفان احمدی نژاد این مساله را نشانه انحرافی عمیق و طابق النعل شعار" جمهوری ایرانی" فتنه گران 88 اعلام کردند. چیزی که باید به آن دقت داشت این است که اعضای این گروه هیچ گاه اراده ای برای شنیدن یا خواندن اصل سخنان مشایی نشان ندادند و صرفا بر اساس همین عنوان ، آنهم بر اساس سوء ظنی که خودشان نسبت به کلمه ایران داشتتند و دارند قضاوت کردند. والا می شنیدند که مشایی به هیچ وجه مکتب ایران به عنوان تقابل با اسلام مطرح نکرد بلکه گفت :" برداشت ما از حقیقت اسلام و حقیقت ایران مکتب ایران است". کاملا واضح است که چنین مکتبی در مقبل سایر برداشتها از اسلام مانند مکتب اخوانی، مکتب سلفی، مکتب ترکی و... است نه خود اسلام. جالب اینکه در همان سخنان مشایی این مکتب را مساوی مکتب علی و مکتب پهلوانی نامید و البته اعضای جبهه پایداری حتی زحمت شنیدن یا خواندن بقیه آن را به خود ندادند. حال آنکه اگر کسی اصل این حرفها را می شنید به هیچ وجه به نتایجی که اعضای این گروه یا شیخشان آقای مصباح رسیدند نمی رسد.
بگذریم که دیگر بعد از آن همین حرف را با اسامی دیگری نظیر مکتب انسان کامل، مکتب فطرت و... به کاربرد و البته دیگر مورد عنایت اعضای جبهه پایداری واقع نشد. اگر این دوستان به راستی به ادعای اخلاق خود پایدار بودند با این گونه نقد می کردند که آقایی مشایی! حرفهایتان می تواند باعث سوء برداشت شود. از این ادبیات استفاده نکنید. اما چنین نکردند . بلافاصله حکم دادند که تو الا و ولا منظورت ضدیت با اسلام است! دین نداری! ماسون هستی و.... آیا اخلاق در قاموس جبهه جایی دارد؟ مساله بسیار شبیه شد به ماجرای ادعای آقای مصباح در اینکه منظور سخنان دکتر شریعتی انکار خاتمیت است! در حالی که همان زمان امثال شهید بهشتی چنین برداشتی را انکار کردند و به طلاب در مورد رفتار لجوجانه و بی منطق داشتن هشدار دادند. البته نتیجه سخنان شهید بهشتی هم شد جدایی آقای مصباح از مدرسه حقانی و تاسیس موسسه در راه حق و الباقی ماجراها...
ماجرای دیگر مساله کوروش و نوروز و آمدن ریچاد فرای و... بود. همه چیزهایی که با نهایت سوء ظن و برخورد های اعضای جبهه پایداری به ضدیت با اسلام تعبیر شد. چرا که گویا از نظر اعضای این جبهه اسلام و ایران دو قطب متضاد هستند- دقیقا مشابه تعلیمات سلسله پهلوی- و باید در مقابل قطب اسلام از قطب ایران محافظت کرد. از نظر اعضای این جبهه سخن گفتن از گذشته ایران و مخصوصا افتخارات ایران قبل از اسلام نوعی دشمنی با اسلام تلقی می شود. بشدت غیر اخلاقی و شرم آور است که برای مقاصد سیاسی ، هر نوع اتهامی را حتی به کوروشی که قرنها است مرده بزنیم. البته اگر کوروش در بیابانهای عربستان بدنیا آمده بود و در اسمش "ح" و "ع" و حروف حلقی دیگر وجود داشت امروز اینهمه فحش نمی خورد . جرم کوروش این است که پهلوی رذل مدعی بوده طرفدار او است دقیقا همین طور که امروز وهابیها مدعی تبعیت از محمد رسول هدا صلی الله علیه و آله هستند و همانطور که موسوی و خاتمی مدعی پیروی از خط امام خمینی هستند!!!! بیچاره ها خیال کرده اند چون اسم کوروش ایرانی است اگر سخنی از کارهای نیک او گفته شود مبارزه با اسلام است!!! و ندیدند خود پیامبر و اهل بیت بارها از کافری و عرب جاهلی نظیر حاتم طایی تمجید کردند و حتی در احادیث آمده که او در جهنم نخواهد سوخت به خاطر چه؟ به خاطر سخاوتش. پیامبر فرمود " انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق". ایا سخاوت مکارم اخلاقی نیست؟ البته که هست. این عرب جاهلی در خط رسول الله بوده ولو اینکه پیش از تولد پیامبر وفات کرده است. حتی می گویند انوشیروان به خاطر عدالتش مورد تمجید پیامبر بوده است ( خودم این مساله را قبول ندارم اما می خواهم بگویم کسی با ذکر مناقب انوشیروان مخالفت نکرده است). آیا اینکه گفته شود در کتیبه کوروش چه نوشته خلاف اسلام است یا در جهت اسلام؟ در زمانی یهودیان به کشتار سگ و گربه شهر اریحا افتخار می کردند و آشور نصیر بانی پالها و سانتروک ناخونته ها تعداد کشته هایشان را فخر می دانستند، در زمانی که داریوش با افتخار در کتیبه بیستون از سه سال کشتار مخالفانش یاد می کند، پادشاهی پیدا شده که می گوید" کسی کشته نشود، خانه ای غارت نشود، به ناموسی تعرض نشود، کسی به بردگی گرفته نشود، بردگان را آزاد کنید.." آیا این محبت نیست؟ ولو اینکه کوروش اینها را سر عوامفریبی هم نوشته باشد، نشان می دهد شاهی بوده که نمی خواسته با کشتار شناخته شود. آیا این مکارم اخلاقی نیست؟ خجالت بکشید. کوروش پادشاهی بود که نه ارتش دائمی داشت و نه کاخ و قصری که بماند. آیا جرم این کسی که علامه طباطبایی احتمال داده ذی القرنین باشد این است که اسمش عرب نیست. اصلا ذی القرنین که هیچ ، گیریم که یک گبر و کافر بوده است، آْیا معرفی کردن این روحیه عالی نوعدوستی در یک ملت ، در شرایطی که همه دارند ایران را به عنوان تروریست جنایتکار معرفی می کنند کار غلطی است؟ چرا باید چنین پهلوانی را به صهیونیستها هدیه کنید؟
البته این همان چیزی است که کاملا در مسیر تعلیمات اسلام واقعی قرار دارد و درست نقطه مقابل مکاتب دیگری است که خود را اسلام می نامند. این همان مکتب ایران است که البته امثال ریجارد فرای و مستشرقینی که سعی کردند بر خلاف همپالگیهایشان با احترام و ادب نسبت به ملتهای غیر اروپایی برخورد کنند را شیفته خود کرده است. اما نهایت بی انصافی است که گمان کنیم چون پهلوی خود را طرفدار ایران و ایرانی و کوروش و.. معرفی کرده است پس ایران و اسلام دو قطب متضاد هستند و یکی حق است و یکی باطل. نتیجه صحبتهای آقای مصباح عملا با جریاناتی که که تضاد دروغین را ایجاد کردند مطابقت دارد. ما خیلی باید کار کنیم تا این شبهه که اسلام دشمن ملیت ایرانی است را از از اذهان جوانان بزداییم.
برای همین رهبری به علمای قم توضیح دادند اصلا چنان برداشتی را از کارهای دولت ندارند که قصدشان ترویج ناسیونالیسم - همان قراردادن ایران در برابر اسلام و ستایش از ایرانی نه به خاطر فضایل انسانی بلکه به خاطر و خون و نژاد و تخمه و سایر افتخارات شرم آور جاهلی- باشد. متاسفانه این سخنان رهبری هرگز به جد گرفته نشد و البته وجود آثار تبلیغات منفی طولانی مدت پهلویها و سپس کم کاری های بعد از انقلاب این فعالیت اساسی دولت را به عملیاتی پرهزینه و سخت تبدیل مرد که رهبری هم راضی به آن نبود. بنابر این از دولت خواستند که بر ایران بعد از اسلام بیشتر تکیه کنند چرا که برای مردم - و مخصوصا علما -آشناتر است اما چه سود که باز هم برخورد های افراطی را حتی در مورد فردوسی هم شاهد بودیم. واقعا معلوم نیست چه زمانی آثار تبلیغات زهراگین پهلوی ها از روی از اذهان توده مردم و حوزویان محو خواهد شد.
نکته جالب اینکه تازه نحوه انتقاد رهبری از دولت از این ماجرا با نوع برخوردهای جبهه پایداری چقدر متفاوت است. با همه اینها این تازه می گوید " من هم خیلی از این همه اصرار روی ایران خوشم نمی آید" و دلیلش را در دیدار با اعضای دولت توضیح می دهد" اگر می خواهید به ایران بپردازید به ایران بعد از اسلام بپردازید چرا که روشنتر است. بر زبان فارسی تاکید کنید". آری. تاریخ موجود در در ادوار متاخر بعد از اسلام مدون تر و روشنتر است. قطعا مراجعه به آن برای حوزویان هم راحت تر است. اما اعضای جبهه پایداری تازه این حرف را تعبیر کردند به اینکه رهبری معتقد است ایرانیان قبل از اسلام افتخار قابل توجهی نداشته اند و ارزش ندارد به آنها بپردازیم!. که این نشانه نهایت بی اخلاقی و تحریف سخنان کسی است که آنها ادعای اطاعت از او را دارند.
مساله دیگری هم که در کنار خود اخلاق در رابطه با این موضوع مطرح می شود سخنان خود رهبری – که اینان مدعی اطاعت از او هستند- در مورد ایران باستان است. سخنان خود رهبری در وقت سفر به استان فارس و بازدید از تخت جمشید بسیار جالب توجه است:
«من همین جا اشاره بکنم به این بناهای باستانی مربوط به قبل از اسلام، تخت جمشید و بقیه چیزهایی که در این استان هست، انسان از دو نظر ممکن است به این مراکز باستانی نگاه کند، اینها را باید از هم تفکیک کرد. یک نگاه این است که اینها متعلق به جباران تاریخ بوده، هر کدامی که نگاه می کنیم به یک نحوی به یکی از جباران تاریخی و طاغوتهای بشری ارتباط پیدا می کند، بله، از این جهت نگاه منفی به اینها هست. غالب متدینین و انسان هایی که نفرت طبیعی از استبداد و از جباریت دارند با این دید وقتی به این بناهای باستانی نگاه می کنند طبعاً برای آنها جاذبه ای ندارد. لیکن یک جنبه دیگر هم وجود دارد و آن این است که این بناها محصول سرپنجه هنرمند ایرانی است، محصول فکر راقی و روشن بین ایرانی است در سال ها و قرن ها پیش از این، این جنبه مثبت قضیه است درست است که جباران استفاده کردند، اما خالق و آفریننده این مجموعه ها کیست؟ ذهن ایرانی است، سرانگشت هنرمند ایرانی است، روحیه بلندنظر ایرانی است، ابتکار و ذوق ایرانی است، این برای یک ملت افتخار است.»
رهبر انقلاب در ادامه این سخنان فرمودند:
«در دنیا از چیزهایی که جنبه افتخارآمیز هم خیلی ندارد، گاهی اوقات به عنوان مفاخر تاریخی استفاده می کنند، آن کسانی که مفاخر تاریخی را ندارند برای خودشان خلق می کنند، ما این همه مفاخر تاریخی داریم، این همه چیزهایی که مایه تفاخر تاریخی ملت ایران است، اعتماد به نفس ملت ایران است، چرا اینها را نشان ندهیم؟ یک نفر برای من نقل می کرد، می گفت رفته بودیم یونان، ما را به مراکز گردشگری گوناگون می بردند و آنها را به ما نشان می دادند، از جمله به نقطه ای بردند، گفتند اینجا همانجایی است که سپاهیان ایرانی آمدند اینجا از ما شکست خوردند، مردم را به بیابان خالی می برند و نشان می دهند که اینجا آنجایی است که ایرانی ها در آن دوره لشکرکشی کردند و در اینجا شکست خوردند. یک فضای خالی را نشان می دهند، یک ماده های تاریخی را با یک فضای خالی اثبات می کنند، خوب اینجا نزدیکی کارون، آنطور که شنیدیم مجسمه والرین است، امپراتور روم که زانوزده در مقابل پادشاه ایران، خیلی خوب، اینجا را بروید نشان بدهید، این به آن در!»
( ۱۳۸۷/۰۲/۱۸)
http://www.leader.ir/langs/fa/?p=bayanat&id=3847
اما حتی جالب اینکه
ماجرای پرداختن به ایران بعد از اسلام و افتخار عظیمی مانند فردوسی که مانع از
تبدیل اسلام به دین عرب و و تنزل آن از دین جهانی به یک دیک قوم خاص مانند یهودیت
شد.( چرا که مسلمان تا اقیانوس اطلس هم که پیش رفتند مردم را یکسره عرب زبان کردن.
چون مصریان و شامیان و بربرها فردوسی نداشتند!). اما براستی آیا نوع برخورد تند و
شدید اللحن اعضای جبهه پایداری حتی با این افتخار بعد از اسلام چه چیزی را نشان می
دهد؟ آیا براستی اخلاق یا ولایتمداری می توانند جایی در رفتارهای اعضای این گروه
داشته باشند؟
تفکرات محمود مثل تفکرات دکتر شریعتی و مهدی بازرگان و ... کم ارزشه.
شما تفکرات امام خمینی و شهید مطهری و ... را عمیقا پیگیری کن بعد میفهمی که محمود تفکرش تحفه ای نیست.