خاطره گویی!
سه شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۴۰ ب.ظ
روز کنکور،
خیلی شاد و خوشحال برگشتم خونه.
بعد از ظهرش با دوستان قرار گذاشتیم
تا بعد از مدت ها دلی از عزا خارج کنیم!
نمی گم چطوری،
ولی با یک وضع خیلی خراب رفتیم شمال!
چون اصلا بنا نبود
دست به چنین حماقتی بزنیم(!)
هیچ وسیله سرگرم کننده ای برای داخل ماشین همراه نداشتیم!
بجز یک فلش
و فقط چند آهنگ خاص.
از بین همون چند آهنگ هم فقط یکیش قابل گوش دادن بود.
پ.ن1:دهن راننده(ها) سرویس!
پ.ن2:این مسافرتمون یک روزه بود.
- ۹۳/۰۶/۱۱