با عـــــــــــــــــــــــــــــــین

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

بدیدم و مشتاق تر شدم....

چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۴ ق.ظ

انصافا فقط این غزل (از حضرت سعدی) میتونه

حس و حال من 

بعد از دیدار طولانی ام 

با سردار عدالتخواهِ عزیزم 

توصیف کنه...

از در درآمدی و من از خود به درشدم گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
 او را خود التفات نبودی به صید من          من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

نظرات  (۱)

زِیــارت قــبول..........

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی