امان از شلمچه...
- ۰ نظر
- ۲۷ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۲۶
چند روز پیش خدمت حاج حسین یکتا تماس گرفتم(درباره راهیان نور دانشگاه)!
ایشون نکات جالبی گفتند.
بهشون گفتم که حاج آقا ما پول نداریم که بریم راهیان نور!
بنده خدا هم برگشت بهم گفت "ما هم پول نداریم،در دفترم رو بستم بلند شدم اومدم مناطق"
بعد از یک مقدار خوش و بش بهم گفت،
برید هرچی وسایل دارید بفروشید تا بتونید برید راهیان نور!
گفت"مطمئن باشید راهیانتون برگزار میشه،فقط در این حین قراره که جیگر شما خون بشه!بعد از این اتفاق کار ها رواله!"
انصافا هم درست میگفت!
آخرش هم بهم گفت امروز برید مزار یک شهید گمنام،بعد سرتون رو بگذارید روی قبرش،بهش بگید:
این عوضی ها دارن به ما می خندند،خودتون آبرو داری کنید...
وفات والده ماجده دکتر احمدی نژاد را
در سالروز ولادت انقلاب اسلامی تسلیت عرض می کنم.
روح چنین مادری به سبب ولادت چنین شیرمردی قرین رحمت و سعادت...
توو حال و هوای شهادت جهاد عزیز بودم،
اتفاقا دیوان شمس هم دمِ دستم بود.
وقتی بازش کردم،این غزل زیر اومد:
عشق است بر آسمان پریدن
صد پرده به هر نفس دریدن
اول نفس از نفس گسستن
اول قدم از قدم بریدن
نادیده گرفتن این جهان را
مر دیده خویش را بدیدن
گفتم که دلا مبارکت باد
در حلقه عاشقان رسیدن
ز آن سوی نظر نظاره کردن
در کوچه سینهها دویدن
ای دل ز کجا رسید این دم
ای دل ز کجاست این طپیدن
ای مرغ بگو زبان مرغان
من دانم رمز تو شنیدن
دل گفت به کار خانه بودم
تا خانه آب و گل پریدن
از خانه صنع می پریدم
تا خانه صنع آفریدن
چون پای نماند می کشیدند
چون گویم صورت کشیدم