- ۱ نظر
- ۰۶ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۵۵
ابروی تو هرجاست،خود کفر همان جاست!
این ساده ترین شیوه اسلام شناسی ست....
حیف موهای پر کلاغی نیست ، روسری دور آن قفس بکشد
جز من و تو کسی که اینجا نیست بگذار آسمان نفس بکشد!
اهل سیگار نیستم اما بگذار این مسافر خسته
نخ پیراهن ترا گاهی بعد چای، از سر هوس بکشد !!
و خدا در مدار لبهایت ، خال را آفرید چون می خواست
مرز دنیای کوچک من را ،کمتر از دانه عدس بکشد
دهن فکرم از یاد تو آب افتاد، مثل لیموی ترش می مانی
کاش نقاشی ترا از نو ، بار دیگر خدا ملس بکشد
"این دغل دوستان که می بینی" ، عاشقت نیستند، می ترسم
دست این روزگار عاشق کش ، گِرد شیرینی ات مگس بکشد
ارث ما شاعران که قابل نیست ای رفیقان وصیتم این است
نفس آخر مرا دم مرگ بگذارید همنفس بکشد
پیراهن خالی تو بر جا رختی
عطری که پریده از تن رو تختی
سالی که بد است،از زمستان پیداست
آغاز هزار و سیصد و بدبختی
خسته ام، مثل یتیمی که از او فرفره ای
بستانند و به او فحش پدر هم بدهند ...
تجویز دکترم فقط آن قرصِ ماه توست!
این درد سخت،بی تو مداوا نمی شود...
فارسی میگویم اما ترک میفهمد فقط!
قهوه هرچه خوب باشد،باز چایی بهتر است...
ای لب رطبی که چشمهایت زیتون!
پرورده و ابرو خم و مو گندم گون
گفتی که چرا لب تو را میخواهم؟
فرموده علی(علیه السلام):"شیعتنا تمریّون"!
پ.ن:شیعیان ما خرما خوردند.
هرچه برای تو مینویسم،
مقام می آورد....
پ.ن:معاون پرورشی مدرسمون الان اطلاع داد که باز هم در مسابقات شعر ناحیه،اول شدم.
حیف موهای پر کلاغی نیست ، روسری دور آن قفس بکشد
جز من و تو کسی که اینجا نیست بگذار آسمان نفس بکشد!
اهل سیگار نیستم اما بگذار این مسافر خسته
نخ پیراهن ترا گاهی بعد چای، از سر هوس بکشد....